در حال ستایش: چو از خواب گودرز بیدار شد ستایش کنان پیش دادار شد. فردوسی. چو بر آستان ملک سر نهاد ستایش کنان دست بر سر نهاد. سعدی. رجوع به ستایش کردن شود
در حال ستایش: چو از خواب گودرز بیدار شد ستایش کنان پیش دادار شد. فردوسی. چو بر آستان ملک سر نهاد ستایش کنان دست بر سر نهاد. سعدی. رجوع به ستایش کردن شود
در حال نیایش کردن. دعاکنان. در حال تقدیس و تعظیم و نماز بردن: نیایش کنان پیش پیل ژیان بباید شدن تنگ بسته میان. فردوسی. بیامد نیایش کنان پیش رای که تا هند باشد تو باشی به جای. فردوسی. نیایش کنان پیش آتش بگشت بنالید از هیربد برگذشت. فردوسی. چو پردخته شد جای بر پای خاست نیایش کنان گفت کای شاه راست. اسدی. نیایش کنان هر دو لشکر به راز که ای کاشکی بود امشب دراز. نظامی. نیایش کنان گفت اگر بخت شاه کند بر سر تخت این بنده راه. نظامی (شرفنامه ص 409). نبینی که پیش خداوند جاه نیایش کنان دست بر بر نهند. سعدی
در حال نیایش کردن. دعاکنان. در حال تقدیس و تعظیم و نماز بردن: نیایش کنان پیش پیل ژیان بباید شدن تنگ بسته میان. فردوسی. بیامد نیایش کنان پیش رای که تا هند باشد تو باشی به جای. فردوسی. نیایش کنان پیش آتش بگشت بنالید از هیربد برگذشت. فردوسی. چو پردخته شد جای بر پای خاست نیایش کنان گفت کای شاه راست. اسدی. نیایش کنان هر دو لشکر به راز که ای کاشکی بود امشب دراز. نظامی. نیایش کنان گفت اگر بخت شاه کند بر سر تخت این بنده راه. نظامی (شرفنامه ص 409). نبینی که پیش خداوند جاه نیایش کنان دست بر بر نهند. سعدی
مدح کردن. نیکویی گفتن. ستودن: به پیش بزرگان ستایش کنیم همه پیش یزدان نیایش کنیم. فردوسی. به پیروزی ایدر نیایش کنیم جهان آفرین را ستایش کنیم. فردوسی. ستایش سخن خویشتن مکن سعدی که زشت خوب نگردد بجامۀ رنگین. سعدی
مدح کردن. نیکویی گفتن. ستودن: به پیش بزرگان ستایش کنیم همه پیش یزدان نیایش کنیم. فردوسی. به پیروزی ایدر نیایش کنیم جهان آفرین را ستایش کنیم. فردوسی. ستایش سخن خویشتن مکن سعدی که زشت خوب نگردد بجامۀ رنگین. سعدی